تو مرا... آنقدر آزردی.. که خودم کوچ کنم از شَهرت..
بِکَنم دل ز دل چون سنگت.. تو خیالت راحت.. می روم از قلبت..
می شوم دورترین خاطره در شب هایت
تو به من می خندی.. و به خود می گویی:
باز می آید و می سوزد از این عشق ولی.. بر نمی گردم نه!!!
می روم آنجایی که دلی بهر دلی تب دارد..
عشق زیباست و حرمت دارد..
تو بمان..
دلت ارزانی هر کس که دلش مثل دلت سرد و بی روح شده است..
سخت بیمار شده است.
نظرات شما عزیزان: